سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ازتو میگویم...

   ازعشق مینویسم و به عشق جان میدهم

           ازتومیگویم وبه احساساتم بهامیدهم.

             به عشق تو درخویش فرومیروم  

               و باعشق تومیمیرم وزنده میشوم.

                 در بود ونبودت رویاهایم را باتو تقسیم میکنم.

                    برای بدست آوردنت قلبم را فدامیکنم.

                     ازعشق مینویسم و قلبمان را یکی میکنم.

                       ازخودمیگویم و تو را برای خودمیکنم...

                        برای دیدارت ثانیه ها را از زمان میگیرم

                        وباتمام دلتنگیهای روزگارخداحافظی میکنم.

                        هرگزبه عشق تو،شک نمیکنم و

                         کسی رابه جای تو درقلبم جای نمیدهم.

                         توبرای من میشوی و من برای تو میشوم.

                           اینگونه به کمال میرسم وکامل میشوم...



[ جمعه 89/11/29 ] [ 11:57 عصر ] [ asheghe tanha ] نظر

ازکنارم نرو!

 

ازکنارم نرو!

 

 ولحظه های تلخ رفتنت رادرحصارچشمانم زندانی نکن،

ازچه میترسی وقتی عشق بین ما اینقدرنیرومنداست...

روزگارمیخواهدشکست مارا ببیند اما توخسته نشو!

وبدان هرثانیه که میگذرد خدابادل ما همراه است.

ازکنارم نرو!

بمان وبگذارهمیشه باهم بودن راحس کنیم...

حس همیشگی درکنارهم بودن تا ابد!

تو خوب میدانی که لحظه ای نمیتوانی ازمن دوربمانی!

حتی خودمن،که نمیتوانم لحظه ای جدابودن ازتو راتحمل کنم

 آری ازکنارم نرو!

 وقلب کوچکم رابا بارجدایی سنگین نکن.

 ‏ کنارم بمان وبودنت رادر رگهایم تازه ترکن...

مگذار بارفتنت غریبی تنها وگوشه گیرباشم که ازهجوم دلتنگی وتنهایی پژمرده شده است.‏‎ ‎



[ جمعه 89/11/29 ] [ 2:42 عصر ] [ asheghe tanha ] نظر

آره میدونم توی قلبمی...

 

  توی این شبای سرد ‏

 چقدربده که آغوشی نیست ‏ که توش گرم بشم...‏

 دلم برای دستای مهربونت ‏

 چشمای آرومو ‏ پرازعشقت... ‏

 لبای شیرینت... ‏

 واسه خودت ‏ تنگه...

 دارم میفتم

ولی ‏ دستات نیستن ‏ که ‏ دستامو بگیرن ‏ نذارن ‏ از عرش به فرش بیام

‏ کجایی؟ ‏

 آره میدونم توی قلبمی ‏

 دوستت دارم ‏

 دوستت دارم ‏

 دوستت دارم ‏‎

‎ هرجا هستی بامن باش

 ‏ به یاد من باش‎ ‎



[ جمعه 89/11/22 ] [ 8:11 عصر ] [ asheghe tanha ] نظر

تو فکر یه سقفم!

تو فکر یه سقفم

یه سقف بی روزن

یه سقف پا برجا

محکمتر ازآهن

سقفی که تن پوش هراس ما باشه

تو سردی شبها لباس ما باشه

سقفی اندازه قلب منو تو

واسه لمس تپش دلواپسی

برای شرم لطیف آینه ها

واسه پیچیدن بوی اطلسی

زیر این سقف باتو ازگل ازشب وستاره میگم

از تو وازخواستن تو میگم و دوباره میگم

زندگیمو زیر این سقف باتو اندازه میگیرم

گم میشم تو معنی تو معنی تازه میگیرم

سقفمون،افسوس وافسوس تن ابر آسمونه

یه افق،یه بی نهایت کمترین فاصله مونه

تو فکر یه سقفم

یه سقف رویایی

 سقفی برای ما حتی مقوایی

تو فکر یه سقفم

یه سقف بی روزن

سقفی برای عشق برای تو با من

زیر این سقف اگه باشه میپیچه عطرتن تو

 لختی پنجره هاشو می پوشونه پیرهن تو

زیر این سقف خوبه عطرخودفراموشی بپاشیم

آخرقصه بخوابیم

اول ترانه پاشیم



[ جمعه 89/11/22 ] [ 3:31 عصر ] [ asheghe tanha ] نظر

یه شعرزیبا ازسهراب سپهری

سلام...

این شعر زیبا ازسهراب سپهری شاعرعزیزکاشونی،

همشهری خودم (خدارحمتش کنه)

رو تقدیم میکنم به کسیکه خیلی دوسش دارم وخودش میدونه...

صداکن مرا/صدای توخوب است/

صدای توسبزینه ی آن گیاه عجیبی است

که درانتهای صمیمیت حزن میروید/

درابعاداین عصرخاموش/

من ازطعم تصنیف،در متن ادراک یک کوچه تنهاترم/

بیاتابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است/

وتنهایی من شبیخون حجم توراپیش بینی نمیکرد/

وخاصیت عشق این است/

کسی نیست،

بیا زندگی رابدزدیم،آنوقت میان دودیدارقسمت کنیم/

بیاباهم ازحالت سنگ چیزی بفهمیم/

بیازودترچیزهاراببینیم/

ببین عقربک های فواره،

درصفحه ساعت حوض زمان را به گردی بدل میکنند/

بیا آب شو مثل یک واژه درسطر خاموشی ام،

بیاذوب کن درکف دست من ،جرم نورانی عشق را/

مراگرم کن/

و یکبار هم دربیابان کاشان هوا ابرشد/

و باران تندی گرفت وسردم شد/

آنوقت درپشت یک سنگ/

اجاق شقایق مراگرم کرد/

دراین کوچه هایی که تاریک هستند/

من ازحاصل ضرب تردیدوکبریت میترسم/

من ازسطح سیمانی قرن میترسم/

بیا تانترسم من ازشهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است/

مرابازکن مثل یک دربه روی هبوط گلابی دراین عصرمعراج پولاد/

مراخواب کن زیریک شاخه دور ازشب اصطکاک فلزات/

اگرکاشف معدن صبح آمد،صداکن مرا/

ومن درطلوع گل یاسی ازپشت انگشت های توبیدارخواهم شد/

و آنوقت حکایت کن ازبمب هایی که من خواب بودم وافتاد/

حکایت کن ازگونه هایی که من خواب بودم و ترشد/

بگوچندمرغابی ازروی دریاپریدند/

درآن گیر وداری که چرخ زره پوش ازروی رویای کودک گذرداشت/

قناری نخ زردخود را به پای چه احساس آسایشی بست/

بگو در بنادر چه اجناس معصومی ازراه واردشد/

چه علمی به ‎موسیقی مثبت بوی باروت پی برد/

چه ادراکی ازطعم مجهول نان درمذاق رسالت تراوید/

و آنوقت من مثل ایمانی ازتابش استوا گرم،

تو را درسرآغاز یک باغ خواهم نشانید.‏‎ ‎



[ جمعه 89/11/22 ] [ 3:13 عصر ] [ asheghe tanha ] نظر

آرزوی من اینست...

 

آرزوی من اینست که دوروزطولانی،

 

 

درکنارتوباشم فارغ ازپشیمانی

 

آرزوی من اینست یا شوی فراموشم،

 

 

یا که مثل غم ،هرشب گیرمت درآغوشم

 

 

آرزوی من اینست که تومثل یک سایه،

 

 

سرپناه من باشی لحظه تر گریه

 

آرزوی من اینست نرم وعاشق وساده،

 

 

 

همسفرشوی بامن درسکوت یک جاده

 

 

آرزوی من اینست هستی تو من باشم،

 

 

لحظه های هوشیاری ،مستی تو من باشم

 

 

آرزوی من اینست درشبی پرازرویا،

 

 

پیش ماه و تو،من باشم لحظه ای لب دریا

 

 

آرزوی من اینست ازسفرنگویی تو،

 

 

تو هم آرزویی کن،اوج آرزویی تو!

 

 

آرزوی من اینست مثل لیلی ومجنون،

 

 

پیروی کنیم ازعشق،این جنون بی قانون

 

 

آرزوی من اینست،زیر سقف این دنیا،

 

 

من  برای تو باشم،

 

 

تو برای من تنها



[ یکشنبه 89/11/17 ] [ 11:53 عصر ] [ asheghe tanha ] نظر

حس پنهان من وتو بی آنکه بدانی...

 

عاشقت خواهم ماند،بی آنکه بگویم.....

دوستت خواهم داشت بی هیچ کلامی.....

درددل خواهم گفت بی هیچ سخنی.....

گوش خواهم دادبی آنکه حس کنی.....

درآغوشت خواهم گریست بی هیچ حرارتی....

درتو ذوب خواهم شد.....

اینگونه شاید احساسم نمیرد.



[ یکشنبه 89/11/17 ] [ 11:43 عصر ] [ asheghe tanha ] نظر

مرا بشناس

 

       دیده بگشا نازنین،

      ازتوپریشانترمنم،

      یادگارحجله هجران ودلتنگی منم،

     ناله ی مرغ شب و آه سینه سوزسحر،

     گر بخواهی تو بدانی،هردوی اینهامنم،

     سوختن پروانه دل راتو دیدی و ولی،

    آنکه بی نام ونشانی ازتومیسوزد منم،

    میشکافم سینه راتاتوبدانی من کیم،

   گرتوانی توبخوانی معنی عاشق منم.



[ شنبه 89/11/16 ] [ 4:54 عصر ] [ asheghe tanha ] نظر

خیلی سخته...

 

     خیلی سخته وقتی همه کنارت باشندوبازاحساس تنهایی کنی،

    وقتی عاشق باشی وهیچکس ازدل عاشقت باخبرنباشه

    وقتی به زبان دیگران حرف میزنی ولی کسی نمیفهمه،‏

   وقتی فریادمیزنی وکسی صدات رو نمیشنوه،‏

   وقتی تو خبرداری وهیچکس نمیدونه،‏

   وقتی لبخندمیزنی وتوی دلت گریه میکنی،‏

   اونوقت دستهات روبه سوی آسمون بلندمیکنی

  و ازاعماق قلب تنها وعاشقت فریادمیزنی که:

   ای خدای بزرگ دوستت دارم

   ولی او را هم دوست دارم...

   وحس میکنی که دیگرتنها نیستی. ‏‎ ‎



[ جمعه 89/11/15 ] [ 10:24 عصر ] [ asheghe tanha ] نظر

ازطرف عشقم!

 

  سراب ردپای تو/کجای جاده پیداشد؟/

                       کجادستاتو گم کردم؟/که پایان من اینجاشد/

  کجای قصه خوابیدی؟/که من تو گریه بیدارم/

                     که هرشب فرم دستاتو/به آغوشم به مه دادم/

  تو بادلتنگیای من/توبا این جاده همدستی/

                  تظاهرکن ازم دوری/تظاهرمیکنم هستی/

 تو آهنگ سکوت تو/به دنبال یه تسکینم/

                 صدایی تو جهانم نیست/فقط تصویرمیبینم/

 یه حسی ازتو درمن هست/که میدونم تو رودارم/

                واسه برگشتنت هرشب/درا رو بازمیذارم.



[ پنج شنبه 89/11/14 ] [ 4:29 عصر ] [ asheghe tanha ] نظر

<< مطالب جدیدتر :: مطالب قدیمی‌تر >>