کم کم ز یادم میروی
باید فراموشت کنم چندیست تمرین می کنم
من می توانم میشود آرام تلقین می کنم
با عکس های دیگری تا صبح صحبت می کنم
با آن اتاق خویش را بیهوده تزیین می کنم
حالم نه اصلا خوب نیست تا صبح بهتر می شود
فکری برای این دل تنهای غمگین می کنم
من می پذیرم رفتی و برنمی گردی همین
خود را برای د رک این صدبار تحسین می کنم
از جنب و جوش افتاده ام دیگر نمی گویم به خود
وقتی عروسی میکند این می کنم آن می کنم
هرچه دعا کردم نشد شاید کسی آمین نگفت
حالا تقاضای دلی سرشار از آمین می کنم
حالا نه تو مال منی نه خواستی سهمت شوم
این مشکل من بود و هست در عشق گلچین می کنم
کم کم ز یادم می روی این روزگار و رسم اوست
این جمله را با تلخیش صد بار تضمین می کنم
[ پنج شنبه 89/7/15 ] [ 2:12 عصر ] [ asheghe tanha ]
نظر