آرزوی من آرزوی تو
آرزو داشتم وقتی لبخند بر لبانت نشست دنیای عطوفت آبی امید به فردا را تقدیمت کنم.آرزو داشتم وقتی قدمهایت به آستانه ی در رسید آغوش کوچکم را نثار خستگیهایت کنم.آرزو داشتم به هنگام طلوع مهربانی از نگاهت شکوه سبز زندگی را فدایت سازم.آرزو داشتم با گرمی لبانم واژه ها ی صمیمیت و دوستی را بر صفحه ی دلت نقش زنم.آرزو داشتم رنگ سرخ خونت را با شعله ی سوزان عشق رنگین تر سازم.قلب پر کینه و تنهایت را با زلال چشمان بی فروغم جلا بخشم.عشق را با چشمان زیبای تو پیوند زنم.بر شادی قلبیت نور تابان پایندگی بتابانم و تمام پیمانه های هستی را از شراب سادگی و پاکی لبریز کنم تا دیگر هیچ عهدشکنی جام بلورین صداقتت را نشکند.وای کاش تو نیز آرزوی مرا داشتی.
[ پنج شنبه 89/7/1 ] [ 8:11 عصر ] [ asheghe tanha ]
نظر