بفروش غصه های مرا با بهای خوب


ای که چوعطربالشم رخنه به هرشبم کنی
تشنه شدم ، تشنه شدم تا تولبالبم کنی

این همه راه رفته ام کوی گناه رفتم
تا توشفاعتم کنی لایق یاربم کنی

واژه شرمنده شدم شعرسرافکنده شدم
حرف پراکنده شدم تاکه تو مطلبم کنی

دودشدم ، پخش شدم گمشده ازنقش شدم
تاکه توجمع می کنی تا تومرتبم کنی

سایه دهی به صورتم ، گوش کنی به صحبتم
جای طبیب ساعتی حوصله برتبم کنی

تا به کجا دویده ام تا به کجارسیده ام
دست مرا بگیرتا صاحب منصبم کنی

سرمی کشی به صبح من ازخواب های خوب
بایک سلام مثل نفس ، درهوای خوب

رقص کرشمه این درهمه واژه های تو
پژواک عشق آن همه ازآن صدای خوب

ازمن برهنه می گذردیک نسیم و بازمن 
درسجودقدسی آن رد پای خوب

یک شعرکهنه عاشق اسم تو می شود
شعری برای آنچه تو هستی برای خوب

ترسم زگم شدن طی یک اشتباه نیست
دستی که بامن است ازآن آشنای خوب

آزارگرم و من پرم ازعاشقانه ها
بفروش بفروش غصه های مرا با بهای خوب

هرروزیک بهانه گره می خورد به من
نقشی ازاین زمانه گره می خورد به من

حسی به شکل عشق مرا دورمی زند
حسی که هرشبانه گره می خورد به من

یاآتش است اسم تو یا آب جویبار
هردم یک بهانه گره می خورد به من

من بندکفشهای دلت را گشوده ام
امشب چه عاشقانه گره می خوردبه من

یک ریسه ازستاره به شکل تو می شوند
ازآسمان روانه گره می خورد به من

صدها عبورازتو که لبخندمی زنند
چشمت دراین میانه گره می خورد به من

باکاروان غزل نابت ای رفیق
یک واژه ازمیانه گره می خورد به من

دکترمنوچهرمحمدزاده



[ چهارشنبه 90/9/30 ] [ 1:39 عصر ] [ asheghe tanha ] نظر